بتن: من خیلی بدبختم  . . . !!!

 

روزی مجله بتن در حال قدم زدن در هوای آزاد بود که ناگهان صدای گریه یکی به گوشش رسید. به صدا نزدیک و نزدیکتر شد و دید آقای بتن داره زار زار گریه میکنه!

الله الله . . . دلش به حالش سوخت و نزدیک رفت تا یه خورده باهاش درد و دل کنه.

 

مجله بتن: سلام، چرا داری گریه میکنی؟ میتونم کمکی بکنم؟

بتن: (با گریه) من خیلی بد بختم . . .

مجله بتن: چرا آخه ه ه ه ؟

بتن: پرسیدن با یه دونه چرا خیلی راحته، ولی جوابشو میمونی که از کجا شروع کنی. راستشو بخوای من از همون لحظه تولدم با بدبختی به دنیا اومدم. یا شنم کمه، یا ماسم کمه، یا هر دو درسته و سیمانم کمه. فقط این وسط تا دلتون بخواد، آبم زیاده !!! دیگه منی که تولدم این شکلیه، فکر می کنید بزرگ شدنم چطوری باشه! خدایا چی قرار بود بشم، چی شدم !!!

مجله بتن: چی قرار بود بشی؟ الان چی هستی مگه؟؟؟

بتن: والا حدود 2 قرن پیش یه عده اولین تولد منو جشن گرفتن و قصدشون این بود که با گذشت زمان و انجام تحقیقات گسترده، نسل های با کیفیت تر منو در اختیار بشریت قرار بدن. تو این راه چه مطالعات و چه آزمایش هایی که انجام نشد. خدای من چه هزینه هایی که صرف نشد. نتیجه اینکه مقالات و کتابهای زیادی نوشته شدن. آیین نامه های مختلفی تدوین شدن. یه عده در این زمینه پژوهشگر شدن و یه عده آیین نامه نویس. یه عده محاسب شدن و یه عده مجری. خلاصه سازمان های زیادی درست شدن و سلسه مراتب ها تعریف شدن. قرار شد همه سازه های بتنی طبق ضوابط آیین نامه اجرا بشن، و با  بررسی های بعدی روی سازه های اجرا شده، ضوابط آیین نامه رو بروز کنن و با این کار آیندگان ادامه راه گذشتگان رو بدرستی دنبال کنن تا از اتلاف بی خودی هزینه و زمان جلوگیری بشه. این روال تو بعضی جاها خوب پیش رفت، ولی بعضی جاهام نه پیش رفتش معلوم بود نه پس رفتش. قربون خدا برم که ته شانسو به من داد و درست وسط جمعه بازار همین دسته دوم به دنیا اومدم!!!

مجله بتن: ای بابااا ، آخه چرا انقدر منفی نگاه میکنی؟ مگه اینا چیکار میکنن؟

بتن: بگو چیکار نمی کنن. به خاطر ندانم کاری های همیناس که تمام زندگیه من شده غم و غصه، الانم دیگه کاری غیر از گریه کردن برام نمونده. مخصوصا از وقتیکه پروژه های مسکن مهر شروع شد، هر چی بدبختی بود سر من بیچاره نازل شد. یه دفعه کار زیاد شد و نیروی کار جوابگو نبود. با این پیش زمینه هر کی از مامانش قهر کرد، اومد پیمانکار شد، بدون اینکه صلاحیت یا عدم صلاحیتش زیر ذره بین قرار بگیره چراکه ظاهراً کمیت مهمتر از کیفیت بود!

تو خانواده من همه چی از سرنوشت غم انگیز بابام شروع شد. قسمت بابام این بود که در تولید تیرچه بتنی بکار برده بشه. مسئولین تولید بخاطر تقاضای زیاد و زمان و امکانات کم، نسبت به عمل آوری تیرچه ها سهل انگاری کرده و اونا رو زودتر از موعد از استخر آب در می آوردن چون تیرچه های سری بعد منتظر آب بودن. این وسط بیچاره بابام از بی آبی هلاک شد و قبل از اینکه به محل نصب برسه . . . (خودتون ببینید!)

 

01

 

02

 

بعدش نوبت داداشم بود که بعنوان تیر بتنی انجام وظیفه میکنه. این دفعه کیفیت بتن بدک نبود، اما چی بگم از شاهکار طراح محترم سازه . . .   . نگاه کنید تو رو خدا !

03

 

آخه یکی نیس بگه پدرت خوب مادرت خوب، می مردی اگه یه ذره مقطع تیر رو بزرگتر می گرفتی؟ تو نقشه ها تقویتی ها رو زیر آرماتورهای طولی کشیده اما به این فکر نکرده که اگه دو ردیف آرماتور تیر متقاطع هم پایین اونا بی افته، عملاً می رسه به تار خنثی! بیچاره همین بسش نبود و بعد بتن ریزی این حال و روزش بود.

 

04

 

از کاور خاموت ها بگم، یا از تکه های یونولیت که قبل از بتن ریزی از داخل قالب تیرها تمیز نشدن! تنها کاری که دستمون برمیاد، اینه که به درگاه خدا دعا کنیم حین بهره برداری اتفاقی براش نیفته.

و اما مامانم که اونم چند روز دیگه تکلیفش معموم میشه.

مجله بتن: چند روز دیگه تکلیفش معلوم میشه؟!

بتن: آره. مامانم تو بتن سقف بکار برده شده. روزی که بتن ریزی سقف رو انجام می دادن، یهو پمپ بتن خراب شد و درست شدنش 2 ساعتی طول کشید که بعد اونم نظارت گفت وقت بتن گذشته و اجازه بتن ریزی نداد. اما پیمانکار گوشش بدهکار نبود و همون بتن ها رو پمپاژ کرد! خلاصه بحث بالا گرفت و حاشیه درست شد. بعد بتن ریزی نامه بازی شروع شد و نتیجه این شد که تا 90 روز ادامه عملیات در اون قسمت متوقف بشه. حالا به گفته یه عده اگه کرگیری کنن و بتن جواب نده، تخریبش میکنن و مامانمو هم از دست میدم. اما یه عده هم می گن تو ایران عمراً سازه ای رو تخریب کنن. اگه کر جواب نده، بارگذاری می کنن. اگه باز جواب نداد، محاسبات رو بازبینی میکنن. اگه اونم نشد، یا با نامه سرو تهش رو هم میارن، یا بلاخره یه کاریش میکنن! حالا من موندم فکر مامانم باشم، یا اونایی که فردا پس فردا قراره بیان زیر این سقف زندگی کنن !!!

مجله بتن: واقعاً متأسفم. نمی دونم غیر از این چی می تونم بگم. سر خواهرت چی اومده؟ خواهر داری؟

بتن: نه من خواهر ندارم. اما یه نامزد داشتم که از تحصیلاتش گرفته تا طرح مخلوطش، حرف نداشت.

مجله بتن: داشتی؟ مگه الان کجاست؟ اونم بلایی سرش اومده؟

بتن: نه، منو ترکم کرد. آخه من سرطان دارم.

مجله بتن: هه هه هه ... سرطان! هه هه هه ه ه ه ه ...

بتن: کوفت! خجالت نمی کشی با این هیکلت؟

مجله بتن: (با شرمندگی) ببخشید، منظوری نداشتم. آخه سرطان ... ! مگه سرطان مال آدما نیست؟!

بتن: همین دیگه. اسمت رو گذاشتی مجله بتن، اونوقت حتی اسم سرطان بتن هم به گوشت نخورده؟! به واکنش قلیایی سنگدانه های بتن میگن سرطان بتن. البته دکترا میگن این یکی تقصیر مسکن مهر نیست و یه چیز تخصصیه، اما من باور نمی کنم. مطمئنم این آتیش هم از گور اونا بلند شده.

مجله بتن: ظاهرت که چیزی نشون نمیده! میشه بیشتر در این مورد بگی؟

بتن: این بیماری از دورن شروع میشه و چند ماه تا چند سال طول میکشه تا خودشو نشون بده. داستانش مفصله. اگه علاقمندی، برو در مورد واکنش قلیایی سنگدانه های بتن (Alkali-Aggregate Reaction) تو اینترنت سرچ کن.

 

و به این ترتیب مصاحبه ما با آقای بتن به پایان رسید. سرگذشت غمناکی بود. اما من موندم که چرا ما وجدان کاری نداریم. مردم تقریباً کل سرمایه و پس انداز زندگیشون رو به یه ساختمون اختصاص میدن و اونو سرپناه خودشون میدونن. انصافمون کجا رفته آخه ؟؟!!

 

 

نویسنده: سعید محمدی اصل - زمستان 1390

منبع: تکنوبتار www.technobetar.ir